ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
تقاضای فرزند به جای قیمت روغن
حضرت صادق آل محمّد صلوات الله علیهم حکایت فرماید:
امام
حسن مجتبی علیه السلام از مدینه با پای پیاده، عازم مکّه معظّمه گردید؛ و
چون با پای برهنه راه را می پیمود، پاهایش آسیب دیده و متورّم شد، به طوری
که در مسیر راه به سختی قدم برمی داشت، به حضرت پیشنهاد داده شد که چنانچه
سوار شوی ناراحتی پاهایت برطرف خواهد شد.
حضرت فرمود:
خیر، من قصد کرده ام که پیاده بروم؛ و سپس افزود: همین که به اوّلین منزل
برسیم، مردی سیاه پوست وارد خواهد شد و او روغنی همراه خود دارد که برای
ورم و ناراحتی پا مفید و درمان کننده است؛ پس هنگام دریافت روغن هر قیمتی
را که گفت قبول کنید.
بعضی از همراهان حضرت گفتند: یا ابن رسول الله! در این نزدیکی منزلی نیست که کسی بیاید و روغن بفروشد؟!
امام علیه السلام فرمود: چرا، منزل نزدیک است و روغن فروش نیز خواهد آمد.
و چون مقدار مسافتی کوتاه به راه خود ادامه دادند، به منزلی رسیدند؛ حضرت فرمود: در همین منزل استراحت می کنیم.
در همین بین، مردی سیاه پوست وارد آن منزل شد، همراهان حضرت از او تقاضای روغن برای ناراحتی پا کردند؟
آن مرد گفت: روغن برای چه کسی می خواهید؟
پاسخ دادند: برای امام حسن مجتبی فرزند امیرالمؤمنین علی علیهماالسلام می خواهیم.
مرد سیاه پوست گفت: من باید خدمت آن حضرت شرفیاب شوم و خودم روغن را تحویل ایشان دهم.
روغن
فروش بر حضرت وارد شد، سلام کرد و عرضه داشت: یا ابن رسول الله! من غلام
شما هستم، این روغن در اختیار شما باشد و من در ازای آن چیزی نمی خواهم، جز
آن که تقاضامندم از خداوند متعال بخواهید تا فرزندی پسر، دوستدار شما اهل
بیت رسالت؛ و نیکوکار به من عطا گرداند؟
امام مجتبی
علیه السلام روغن را گرفت و به او فرمود: به خانه ات بازگرد؛ مطمئن باش که
خداوند فرزند پسری به تو عطا خواهد نمود؛ و سپس پاهای مبارک خود را با آن
روغن ماساژ داد و ناراحتی ورم آن کاملاً خوب و برطرف گردید.
امّا
مرد سیاه پوست؛ چون به منزل آمد، دید همسرش نوزادی پسر، صحیح و سالم وضع
حمل کرده است، پس بسیار خوشحال شد و به سمت امام حسن مجتبی علیه السلام
بازگشت؛ و چون به آن حضرت ملحق شد تشکّر و قدردانی کرد. [33].
سلام
وب سایت فوق العاده ای دارید ممنون