► o▌  توسل به  امام رضا علیه السلام▌ o ◄
► o▌  توسل به  امام رضا علیه السلام▌ o ◄

► o▌ توسل به امام رضا علیه السلام▌ o ◄

وب مذهبی

کرامات رضویه ج 2 ص 78 و 77

کار، کار عیسی بن مریم علیهما السلام است
عالم ربانی شیخ محمد علی واعظ خراسانی (متوفای 1383 ق) و او از مرحوم عالم بارع صاحب نفس قدسیه شیخ محمد حسین قمشه‌ای که فرموده بود:
من در اوائل جوانی که در مشهد مقدس رضوی مشغول تحصیل بودم بسیار مفلوک و در کمال فلاکت و پریشانی به سر می‌بردم و به واسطه‌ی ناداری به روزه‌ی استیجاری امرار معاش می‌کردم. وقتی سه روی پی در پی روزه گرفتم و به جزئی چیزی سحری و افطاری خود را گذرانیدم ولی روز سوم در حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام از حال رفتم. سید بزرگواری را به بالین خود دیدم که فرمود: برخیز و برو کار کن روزه بر تو حرام است. من برخاستم و به منزل خود رفتم و تعجب نمودم که آن سید بزرگوار که بود که از حال و روزه‌ی من خبر داشت؟! پس من در اطاق خود کاسه‌ای مسی داشتم و بردم فروختم و امر افطار خود را گذراندم و بعد از آن عقب کاری رفتم.
چندی که گذشت بر شانه و با زوری من دردی عارض شد که آرام و آسایش مرا سلب نمود. لذا به چند نفر طبیب رجوع کردم و علاج نشد. آنگاه یکنفر از اطباء گفت: این مرض تو «شقاقلوس» است و چاره و علاجش به جز بریدن کتف تو نمی‌باشد. من چون تحمل بر درد و الم نداشتم ناچار برای عمل جراحی راضی و حاضر شدم ولی طبیب گفت: برو چند نفر از علمای مشهور را ملاقات کن و قضیه خود را بگو و نوشته‌ای از ایشان برای من بیاور که فردا برای من مسئولیتی نباشد.
پس من از مطب او بیرون آمده و با نهایت پریشانی و حیرانی به حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام مشرف شده و خود را به ضریح آن حضرت چسبانیده و شروع کردم به گریه کردن و درد دل گفتن و هر کس که می‌خواست نزدیک من بیاید فریاد
[صفحه 126]
می‌زدم که: خود را به من نزن و ملتفت باش. زیرا انگشتی (که به دستم می‌خورد گویا مرا می‌کشت) در همین حال بودم که ناگاه سید جلیلی را دیدم که گویا همان سید بزرگوار سابق بود که به من فرمود: روزه بر تو حرام است. داد زدم: آقا ملتفت باشید که خود را به من نزنید چرا که دستم درد می‌کند.
ولی آن آقا نزدیک آمد و دست مبارک خود را بر شانه‌ی من گذاشت و فرمود: درد نمی‌کند.
هر چه خواستم امتناع کنم نشد. همین قسم دست شریف خود را پائین می‌کشید و بازوی مرا فشار می‌داد و می‌فرمود: دردی ندارد. تا به همه‌ی دست من دست کشید مگر سر ناخن ابهام یا سبابه و گویا آنرا برای علامت باقی گذارد و چون چنین کرد فورا به برکت دست مبارکش تمام آلام و اسقام رفع گردید و چون از مرض و درد شفاء یافتم، نزد طبیب رفته و دستم را به او نشان دادم که گفت: این کار کار عیسی بن مریم است! و از طاقت بشر بیرون می‌باشد.
جناب شیخ خراسانی که این قضیه را نقل می‌کرد فرمود: بر سر ناخن شیخ قمشه‌ای شکافی پیدا بود که از آن زمان تا این زمان که تقریبا پنجاه سال می‌شود محو نشده بود.
کرامات رضویه ج 2 ص 78 و 77
ایکه بر خاک حریم تو ملائک زده بوس
رشک فردوس برین گشته ز تو خطه‌ی طوس
هر که آید به گدائی به در خانه‌ی تو
حاش لله که ز درگاه تو گردد مأیوس
علی اکبر مروج الاسلام
[صفحه 127]

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد